
آیا پای آمریکا به جنگ با جمهوری اسلامی کشیده میشود؟
برخی گزارشها و اظهارات اخیر مقامات آمریکایی و جمهوری اسلامی پس از آغاز حملات اسرائیل در ایران، احتمال مداخله مستقیم واشینگتن در جنگ علیه جمهوری اسلامی را مطرح کرده است.
برخی گزارشها و اظهارات اخیر مقامات آمریکایی و جمهوری اسلامی پس از آغاز حملات اسرائیل در ایران، احتمال مداخله مستقیم واشینگتن در جنگ علیه جمهوری اسلامی را مطرح کرده است.
جمهوریاسلامی که در سرود رسمی آن حتی یکبار نام ایران برده نشده و در قانون اساسیاش نام ایران زیر سایه اسلام است، اکنون زیر آتش اسرائیل، به مفاهیم ملی پناه برده است. حکومتی که روحالله خمینی، بنیانگذارش هم پیش و پس از ۱۳۵۷، صریحا مخالف ملیگرایی بود.
اسرائیل حملهای پیشدستانه علیه جمهوری اسلامی انجام داد. شبیه حمله سال ۱۹۶۷ به مصر، این حمله هم برقآسا بود و عمده فرماندهان ارشد سپاه کشته شدند. نتایج این حمله در روز اول به حدی با موفقیت بالا بوده که در آینده در دانشگاههای نظامی به عنوان یک مدل و الگوی برجسته تدریس خواهد شد.
برای سالها، جمهوری اسلامی از طریق سیاست اتمی و روایت دوگانه «مقاومت و مذاکره» صحنهای ساختگی را برای اداره کشور طراحی کرد؛ صحنهای که در آن، حاکمیت با دستاویز «مذاکرات» به بقای خود مشروعیت میبخشید، و مردم نیز، در برابر فشار ها، امید به نجات را از همین مسیر پیگیری میکردند.
ماشین اعدام جمهوری اسلامی در ماههای گذشته شتاب بیشتری پیدا کرده است. مجاهد کورکور بامداد چهارشنبه ٢١ خرداد با آویخته شدن از طناب دار برای همیشه چشم بر دنیا بست.
میلیونها زن، هر روز، با ترس، بیاعتمادی و بدون هیچ تضمینی برای امنیت شخصی، سوار تاکسیهای اینترنتی میشوند. این در حالی است که نه نظارتی موثر بر فعالیت این پلتفرمها وجود دارد، نه سازوکار پاسخگویی شفافی، و نه ارادهای برای اصلاح ساختارهای معیوب.
زنکشی در ایران محصول تعامل گفتمان رسمی، قوانین تبعیضآمیز و ناکارآمدی نهادهای دولتی است؛ اینکه چگونه سیاستهای رسمی از حجاب اجباری، قانونهای قیمومیتی و با استفاده از رسانههای مرد محور، قتل زنان را نه استثنا که قاعدهای مشروع میسازند.
در ایران، اعتصابها یکی پس از دیگری میآیند و میروند، بیآنکه تغییری پایدار در وضعیت اعتصابکنندگان بهجا بگذارند. چرا صدای هزاران معترض به جایی نمیرسد و چگونه میتوان این حرکتهای پراکنده را به نیرویی جمعی و موثر برای تغییر بدل کرد؟
در بحث قتل الهه حسیننژاد از همان ابتدا، روایتها بوی انسجام نمیدادند. نه اعترافات متهم جور درمیآمد، نه روایت رسمی با شواهد.جلوتر هم که رفتیم، تصویر شفافتری شکل نگرفت؛ برعکس، ابهامات بیشتر شد.
نشست شورای حکام آژانس بینالمللی انرژی اتمی درباره پرونده هستهای ایران در حال برگزاری است. یکی از مهمترین نکات این نشست، همکاری نزدیک ایالات متحده تحت رهبری ترامپ با سه قدرت اروپایی یعنی آلمان، فرانسه و بریتانیاست. این همکاری علیه جمهوری اسلامی شکل گرفته است.
جمهوری اسلامی نه بمب میسازد، نه از غنیسازی دست میکشد. این تعلیق، بهتدریج به یک استراتژی سیاسی بدل شده که میتوان آن را «حکمرانی در آستانه» نامید: نظمی که قدرتش را نه از تصمیم، بلکه از تردید میگیرد، نه بر پایه برنامه اقتصادی، بلکه بر منطق بقا استوار است.
امروز در شبکههای اجتماعی ویدیویی از یک تجمع اعتراضی دیدم که بهنظر من یکی از مهمترین و معنادارترین ویدیوهای سالهای اخیر ایران است؛ تجمعی که شاید از نظر تعداد افراد خیلی بزرگ نبود، اما مفهومی بسیار عمیق و تاملبرانگیز در خود داشت: تجمع اعتراضی اعضای یگان ویژه نیروی انتظامی.
در روزهای اخیر، مجموعهای از تحولات و نشانهها حاکی از بنبست در مذاکرات میان جمهوری اسلامی ایران و ایالات متحده آمریکا و افزایش احتمال وقوع درگیری نظامی بین دو کشور است. این نشانهها در مجموع چشمانداز رسیدن به توافق را تیرهتر و خطر برخورد نظامی را واقعیتر کردهاند.
برای بیش از دو دهه، جامعه ایران در فضای تعلیقی زندگی کرده که سرنوشت آن به میز مذاکرات اتمی گره خورده است. از مذاکرات سعدآباد تا برجام و نهایتا احیای مبهم توافقها در دهه اخیر، شهروندان ایرانی هر بار با این امید زیستهاند که با امضای یک توافق، گشایشی در زندگی روزمره رخ خواهد داد.
وقتی یک ورزشکار که در مسابقات خارجی نماد غرور ملی و دیپلماسی دولتی است متهم به ارتکاب خشونت جنسی میشود، واکنش دولتها چه باید باشد؟
قتل الهه حسین نژاد، دختر ۲۴ سالهای که در مسیر بازگشت به خانه ناپدید شده بود، واکنشهای انتقادی متعددی در شبکههای اجتماعی داشته است.
الهه حسیننژاد، دختری ۲۴ساله، چهارم خرداد ۱۴۰۴ پس از پایان کار روزانهاش در یک سالن زیبایی سعادتآباد، ماشین گرفت که به خانه برود، ولی هرگز نرسید. ۱۱ روز بعد، پیکرش در بیابانهای اطراف تهران پیدا شد.
پس از پنج دور مذاکره، تهران و واشینگتن با وجود ابراز خوشبینی محتاطانه، همچنان بر خط قرمز متناقض خود پافشاری میکنند: غنیسازی اورانیوم در خاک ایران. اما آیا این برنامه با وجود همه هزینههایی که بر دوش مردم گذاشته، واقعاً ارزش نمادین خود را دارد؟
«برای نیروگاه بوشهر یک نمونه سوخت اتمی ساختیم. از روسها تقاضا کردیم که این سوخت را بگذاریم در راکتور بوشهر که تابآوریاش را اندازه بگیریم که اجازه ندادند.» این جملات را علیاکبر صالحی، رییس پیشین سازمان انرژی اتمی جمهوری اسلامی، اخیرا در یک برنامهی تلویزیونی بیان کرد.
۱۴ خرداد، سالگرد درگذشت خمینی، امسال نیز با همان تصاویر همیشگی تکرار شد:
اگرچه ایران با وجود کسری برق و گاز، اصرار بر صادرات انرژی دارد، بازارهای منطقهای به خاطر نبود چشمانداز روشن در مورد توانایی جمهوری اسلامی در عمل به تعهدات خود، رو به تغییرات گسترده آورده است.
علی خامنهای با ذکر مثالی از انقلاب فرانسه، نسبت به بازگشت سلطنت پس از انقلاب، به دلیل آنچه او «غلبه احساسات مردم» توصیف کرد، هشدار داد. در سالهای اخیر، هشدارهایی از این دست در سخنان خامنهای افزایش یافته و توجه نشان دادن به دوران پیش از انقلاب ۵۷، «بزک پهلوی» توصیف شده است.